نامه ۲۳م- پاییز هزار و سیصد و نود و نه
مثل آب خوردنای قبل کلاس ریاضی، یواشکی تند تند با استرس!
این روزا، همونقدر یواشکی،همونقدر با استرس و همونقدر تنده. انگاری یکی پشت سرم مدام میگه مگه صدای زنگو نشنیدی؟ منم انگار که از قحطی آب اومده باشم،بیشتر طولش میدم.
میدونی جونم، ما سایهی جنگ و حکومت نظامی و خلاصهش کنم؛ "مرگ" رو توی سطرهای کتاب تاریخ خوندیم. نمیگم این روزا مثل اون روزا قراره رسِمونو بکشه اما انگاری میون تموم خندههات و دلخوشیات، هیبت یک واقعیت یه طوری رو سرت سنگین میشه که گرمیِ خندههات بماسه روی دلت.
درِگوشیِ دنیا بگم، انگاری اینم یه نعمته. ته تهش اینه که غرقت نمیکنه. به قول یه بندهخدایی خیس نشدن وسط بارون هنر نیست، مراقب باش چترت سوراخ نشه! یحتمل تو هم مراقب باش دلت سوراخ نشه! وگرنه که بذار دنیا اونقد واقعیاتشو به رخت بکشه که پدرش درآد. من این سیردلیِ قشنگیای آغشته به واقعیت رو ترجیح میدم به مزهمزه کردن و بیهوا چشیدن.
کجا بودم؟ ها.میون خندهها و دلخوشیا. آره این روزا یه جایی هست اون وسطا که یکی ترمزت رو بدجور میکشه. یه جور که دو سه بار دور خودت بچرخی. تو هم هِی میچرخی میچرخی میچرخی..اصلا به من باشه میگم اگر همه دوبار میچرخند،تو ده بار بچرخ! کی به کیه؟ اینطوری دفعه بعدی که ترمزت رو میکشن دیگه نمیترسی. تا تهش چرخیدی. تا تهش؟ نه بابا. ته نداره. آدم فکر میکنه ادا دربیاره تا تهش میرسه! چرخ زمونه که اندازه نداره. تو صد بارم بچرخی دفعه بعدی با چرخ اول سرگیجه که چه عرض کنم گرگیجه میگیری! بعد هر بارم میگی بابا لامصب من که تا تهش چرخیده بودم! این چی بود دیگه؟
ولی بازم درِگوشیِ دنیا بهت بگم؛ مهم نیست! واسه خاطر پرروگی خودتم شده ده بار بچرخ. به رو خودت نیار دفعه یازدهمش چقدر درد داره.
کجا بودم؟ ها.میون خندهها و دلخوشیا. آره دیگه. گفته بودمت که بعد از این همه آسمون ریسمون بافتنِ بشر، آخر این موجود دوپا نفهمیده اسمش از انس میاد یا نسیان؟ من میگم از خود خود نسیان میاد. به قاعدهی دوام الحال من المحال بودن آدمیزاد اصلا اگر نسیان نباشه که دیگه این دلخوشیا از ته دل نیست. ته دل سوراخه. هرچی هم دنیا منت دلتو بکشه، خندهها از آبکشِ قلبت میریزه پایین. کجا بودم؟ ها. همین دلخوشیا..همین روزا..
آره مثل آب خوردنای قبل کلاس ریاضی میمونه، یواشکی و تند و با استرس!
اما شیرینتر از همیشه،خنکتر از همیشه، حتی میون اون استرس هم آرومتر از همیشه..
نمیخواد بگی کجا بودم..همینجام.میون خندهها و دلخوشیام..
- ۹۹/۰۹/۰۱