آرســــــو

به کلمات، زنده

آرســــــو

به کلمات، زنده

انسانک (اپیزود پانزده و شانزده)

شنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۲۰ ب.ظ

 

مطالب مربوط به فیلدهای پادکست و کتاب ها و فیلم ها، فارغ از حرف تخصصی و صرفا نظر عوامانه بنده است.

 

 

حسام ایپکچی از یک سرچ ساده ی اینستاگرامی درآمد. نمیدانم از چه پیجی وارد چه پیجی شدم که از آن پیج وارد صفحه آقای ایپکچی شدم! کپشن هایش برایم فوق العاده جذاب بوذ. خودش حقوق خوانده بود، با این حال اندیشمند جالبی می آمد. بعد از کنجکاوی بیشتر فهمیدم پادکست ساز است. پادکست هایش را از شنوتو گوش دادم. آن موقع سه تا پادکست آپلود کرده بود. خاطرم هست اولین یا دومین اش درباره ی نامه ی تخیلی نامزد یکی از فیلسوفان بود. دقیق خاطرم نیست! این یک سال حوصله ام میکشید یکی دوتا پادکست اش را گوش میدادم. مداوم که نه، اما پیگیر توییتر و اینستاگرامش بودم. 

ظهر بعد از مدت ها برگشتم به صفحه ی شنوتو و خیلی گذرا اپیزود پانزدهم و شانزدهم اش را گوش دادم. عنوان اپیزود شانزدهم «استاد یالوم..اجازه؟» بود. یالوم را از کتاب روان درمانی اگزیستانسیال میشناختم. 

این ها را گفتم که بگویم امروز، شنیدن این دو پادکست رزق جذابی بود! آن هم بعد از حدود یک سال.

 

اپیزود پانزدهم و شانزدهم انسانک | اپیزود زندگی و مرگ رادیو راه 

 

تنها. تنهایی. اپیزود پانزدهم با این کلمه شروع میشود. اپیزود پانزدهم انسانک زیباترین پادکست ممکنی بود که امروز میتوانستم گوش دهم. حسام ایپکچی از نهنگی می گوید که فرکانس صدایش به گوش نهنگ های دیگر نمیرسید. همان نهنگ معروف! همان ۵۲ هرتز معروف. بعد از وارد شدن به دنیای تنهایی این نهنگ، بحث مغاک یالوم را مطرح میکند. تنهایی سه سطح دارد، یک تنهایی بین ما و دنیای پیرامون است. یک سطح از تنهایی بین انسان ها و دیگری تنهایی فردی است. تنهایی سطح اول همان بین من و دیگران است. از دست دادن صمیمیت ها و انسان ها. ولی تنهایی سطح دوم  همان سرکوب احساسات و شور و دوقی ست که آدم ها در خود به دنبال از بین بردن آن هستند. تنهایی سطح آخر که بین انسان و پیرامون رخ میدهد، نیاز به فهم هستی به معنای یک کل مستقل دارد. تنهایی اگزیستانسیال. یا همان تنهایی وجودی. 

با این حال، فکر میکنم هر سه سطح را هر آدمی تجربه میکند. رخ دادن سطح اول تنهایی فی نفسه میتواند باعث شود که سطح دوم هم از دست برود و رخ دادن سطح دوم به سطح سوم.. تقریبا شاید این اپیزود برایم شکاف یک درد بود، نه ضرورتا یک درمان. و باز شدن دردهای آدمی، همین که قابلیت کلمه شدن و مجسم شدن در دنیا را پیدا میکند، میتواند بخشی از درمان باشد. به دنبال یک «چرا» بودن ضرورتا به معنای این نیست که بشود از جواب معادله ساخت و برای هر چرایی یک منطق و استدلال ایجابی درست کرد. گاهی شنیدن پاسخ همان چرا تو را میکشاند به عمق استدلال و این عمق به تنهایی میتواند حالت را خوب کند. 

یالوم از تنهایی نوع سوم این طور تعبیر میکند که مثل این میماند که در صحرایی تنها رها میشوید. هیچ کس نمیتواند جای شما درک کند و درد بکشد و بگوید من فلان موضوع را نمیتوانم بفهمم، تو برو بفهم. این ما هستیم و ما. این من هستم و من. به قول حسام ایپکچی همان حکایت واحد بودن قبر. قبر تنهایی، در دنیا هم رخ میدهد. در یک جامعه هم آدم ها با تمام تعاملات خود از هر جنس،قابلیت رفع تنهایی وجودی خود را ندارند. 

بالاتر گفتم تنهایی سطح یک روی دو تاثیر میگذارد، اما نه در درمان،بلکه در درد. یعنی چی؟ یالوم میگوید رفع نیاز سطح اول یعنی تعاملات سطح دو را درمان نمیکند. و هر سطح درمان و پاسخ خاص خودش را دارد. با این حال هرچند من هم فکر میکنم هر کدام از این سطح ها درمان خود را دارند اما فکر میکنم خلا در هر کدام از این سطح ها روی دیگری اثر میگذارذ. انسان مطرود، یا به هر دلیلی قطع شده از یک تعامل ، اساسا چیزی را از دست میدهد که در درون خودش رخ داده. این درد روی سطح دو و سه ناخودآگاه اثر میگذارد.  این چنین میشود که کسی با داغ از دست دادن عزیزش زندگی خود را مدتی کنار میگذارد. اگر هر کدام از این سطح ها استقلال ماهوی خودشان را داشتند باید میزان برون داد هر کدام به یک شکل بود. یعنی از دست دادن سطح اول به انقطاع از سطح دوم نمیرسید.

بگذریم،

ایپکچی میگوید خیلی از آدم ها صدای ۵۲ هرتز نهنگ تنها را صدای تنهایی اگزیستانسیال میدانند..( اینجا هم آهنگ آی دی و صدای نهنگ را پخش میکند.)

یالوم میگوید کسانیکه با این تنهایی مواجه میشوند بهم میریزند. اما حقیقت همین است. عجیب است، که میگوید حقیقت همین است. اینجا یاد پادکست زندگی و مرگ مجتبی شکوری افتادم. یک جمله ای داشت که میگفت  اگر تو با اصالت زندگی کنی یعنی بپذیری میمیری، همین گزاره روی زندگی هم تاثیر میگذارد. راست میگفت. 

دنیای سیستمی، ذهن های معادله گر و به نوعی همان سیاره ی آدم های حسابدار در شازده کوچولو، دنیای آدم هایی ست که با حقیقت میجنگند. به دنبال پاسخی آنی و  حل مسئله هستند. در مقابل مسائلی هم که حل نمیشود فرار میکنند. و اینجا باز هم به قول مجتبی شکوری دنیای مدرن دنیای دستاویز شدن به همه چیز برای فرار است. دنیای سرعت، و دویدن. نویسنده ی همین مطلب جزو تسخیرشدگان سرعت در دنیاست. همان کسی ست که میخواهد  راه های نرفته را در کسری از ثانیه تجربه کند و بیشتر از جان در تن اش بدود. این را گفتم که بگویم همه مان تسخیر میشویم! دیر یا زود.

با این حال آن چیز که که یالوم میگوید این است که این درد درمان مشخصی ندارد. مشکل من با کتاب اگزیستانسیال علاوه بر چیزی که ایپکچی میگفت یعنی عدم تعریف وجود ، عدم دسترسی درست به داده ی درست هم بود. یعنی این مسئله که تنهایی اگزیستانسیال بی درمان است خود یک باری ست که میتواند فرد را سرگردان تر بکند.

با این وجود اگر قسمت نقادانه ی مغزم را خاموش کنم، باید بگویم دو اپیزود خیلی خوبی بود.

ضمن اینکه خودم هنوز نتوانستم کتاب روان درمانی را کامل بخوانم، اما قسمت به قسمت تابستان خوانده بودم. درمورد کتاب بعدتر که کتاب های نمایشگاه برسد و بخوانم، مینویسم. 

 

اپیزود شانزدهم:

مغاک میان انسان و جهان بی معناست. جهان اسم مکان جهیدن است. دنیا هم شاخه‌ای برای پریدن است. پریدن اضطراب داره، چون مستلزم بریدن از شاخه ی امن اکنونه. پس تنهایی و اضطرابی که ما تجربه میکنیم، تنهاییِ معرفتی‌ست. تنهایی از ناآگاهی است، از وحشت است، (نااگاه از نامنی بیرون) مثل تنهایی در یک اتاق تاریک.  این اتاق تاریک یک درمان ساده داره!

چراغو روشن کن :)

  • ۹۹/۱۱/۰۴
  • آرســو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">