چهار.| صدا، دوربین، حرکت
صدای آدم ها بوق ممتد در گوشم است. نگرانم. خیلی نگرانم. دوربین را آماده کردند. باید نقاب را از روی میز بردارم و روی صحنه بروم. گوشی را سایلنت میکنم، نقاب را به سر میکنم. « آهااای آهاای» صدایم میگیرد. کارگردان دستش را بالا پایین میکند به علامت اینکه آرام تر داد بزن. هر دفعه که روی صحنه میروم میگوید برای نمایش اصلی اگر این حنجره ها را نداشته باشی به درد نمیخورد. صدایم را زیر میکنم. نگرانم. دیالوگ بعدی چه بود؟ « سلام پدر.» ذهنم یاری نمیدهد. داستان چه بود؟ آهان. چقدر بد بازی میکند. « ولی من تازه از مدرسه برگشته ام پدر.» نگرانم. گوشی سایلنت است و اگر زنگ بزنند نمیفهمم. سارا! چرا نقابت روی صورتم نمینشیند؟ آه خدایا کمکم کن کارگردان را ناامید نکنم.« بله پدر! تازه زنگ ریاضی هم داشتیم که متاسفانه...» کات. حالت خوبه؟ اره چطور؟ چرا آخر همه دیالوگ ها پدر میچسبانی؟ یک بارم کافی ست. آهان ببخشید. دوباره نقاب را روی سرم میکشم. نگرانم، با این حال به گوشی ام سر نمیزنم. در دلم رخت هایی میشویند که هیچ احدی نمیتواند درک کند. گریمور میگوید پلک راستت افتاد، چشمت را درشت کن. بچه های لباس یقه ام را درست میکنند. بچه های نور میگویند رخ ات را کمتر به راست بگردان. شده ام مترسک وسط صحنه. دست و دلم کار نمیکند. دیالوگ ها را سعی میکنم حفظ کنم ولی چهره ی پدرم میان دیالوگ ها غالب میشود. نگران خبر بیمارستانم. نقاب را برمیدارم، «بله! تازه زنگ ریاضی هم داشتیم..» کات. نور خوب نیست. از کارگردان میخواهم اجازه دهد یک لحظه از صحنه بیرون بروم. نمیگذارد. درد میپیچد در سرم. بازیگردان می اید بالاسرم. میگوید اگر این دو سه روز را خوب کار نکنم احتمال تعویض بازیگر دارند. با بغض گفتم ولی من به پول این کار نیاز دارم! گفت تلاش کن. با تنبلی که نمیشود. میخواستم جیغ بزنم. از نگرانی قلبم را از دست داده بودم. آه دلشورگی خیلی بد است. خیلی. و بدتر از آن؟ نه تنها کنترل کردن خودت ممکن نیست، بلکه باید یک نفر دیگر هم باشی. سارا بودن در آن لحظه سخت ترین کار ممکن بود. سارا از من برونگراتر است، شیطان تر است و وروجک به معنی واقعی کلمه ست. چگونه میمیک صورتم را با این وضعیت مثل سارا کنم؟ و سخت تر از آن؟ اینکه کارفرمایت تهدیدت کند. سرگیجه گرفتم. نقاب را برداشتم. به خودم گفتم قمار آخر است. روی آتش برقص! دستم را باز کردم. با تمام وجود فریاد زدم « آهااای.آهااااااای.من از مدرسه برگشته ام. من از مدرسه برگشته ام!»
- ۹۹/۱۱/۰۹