آرســــــو

به کلمات، زنده

آرســــــو

به کلمات، زنده

لوزر به ماهوی لوزر!

دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۱۹ ب.ظ

همه ایستاده‌اند. منتظر حرکت آخرم هستند. منتظر دستی که بلند شود و بگوید من شکست خورده‌ام. منتظر افتادن وزیر روی صحنه‌ی شطرنج. دوربین‌ها آماده‌ی ثبت کردن همین لحظه‌اند. میخواهم فریاد بزنم. جیغ بزنم. نپذیرم. چرا باید شکست بخورم؟

من در این لحظات میخواستم صفحه‌ی گوشی‌ام را بشکنم و بث را عمیقا در آغوش بگیرم..

بث در مسابقه‌ی شطرنج شکست میخورده، از کسی شکست میخورد که حریف‌اش هم حساب نکرده بود. در مرحله‌ای شکست میخورد که حتی نمیخواهد بپذیرد قصور و کوتاهی از او بوده. با این حال، نامادری‌اش دستش را میگیرد و میگوید حس شکست خوردن را میفهمد، اما نمیشود که همیشه آدم حواسش جمع باشد. بث میگوید تو هیچ چیز از شطرنج نمیدانی! با کنایه هم میگوید تو همیشه شکست خورده‌ای، پس هیچ چیز از شکست خوردن من نمیدانی! 

 

شکست خوردن. ترکیب عجیبی و فاقد معنایی‌ست. میدانی، اگر بخواهم روزی شکست خوردن را تعریف کنم احتمالا همین آهنگ را پلی میکنم.

 

Why does the sun go on shining?
Why does the sea rush to shore?
Don't they know it's the end of the world?
Cause you don't love me anymore

Why do the birds go on singing?
Why do the stars glow above?
Don't they know it's the end of the world?
It ended when I lost your  love

 

به معنای عاشقانه‌اش کاری ندارم. به end of worldاش کار دارم. به اینکه آدمی در مواجهه با شکست یا غم سنگین نیاز به این ندارد که یک نفر بیاید روبرویش بشیند بگوید من هم شکست خورده‌ام، لازم نیست همیشه پیروز شد. برای آن فرد در آن مواجهه‌ی عمیق دنیا دیگر معنا ندارد. اصلا تو چه کسی هستی که خودت را برابر من میدانی؟ اصلا پیروزی چیست؟ آدمی مقابل خودش شکست خورده. در مواجهه با خودش شکست خورده. حتی اگر آن لحظه این امکان را به تو بدهند که تو برگردی عقب و آن کارزار را پیروز شوی، انتخابی نخواهی داشت. چون اساسا انتخاب هم دیگر برایت معنی ندارد.هیچ چیز معنی ندارد. دیگر خورشید رنگی نیست. دیگر آواز پرنده‌ها لذت بخش نیست. برخورد آب دریا به ساحل مسخره‌است. همه چیز برایش رنگ خود را از دست داده. معناها در پایه‌ی "تو" تعریف میشدند. حالا این تو، در پس یک اتفاق سهمگین فروریخته. 

 

 

 

صبح در میان وبلاگ ها به یک پست رسیدم. پست موی ادمی ذاتا سفید است اقای ضیا! 

نویسنده راست میگفت. دنیا ذاتا سفید است. تعلقاتی که برای ما رنگی میشوند ذاتا سفید است. دنیا آبستن رنج‌ است و این مقوله موضوعی نیست که بشود انکارش کرد. 

قبلا هم گفته‌ام، پیدا کردن مرز شکست و خستگی بسیار باریک است. شکست زمانی رخ میدهد که آدمی نمیپذیرد دنیا ذاتا سفید است. یعنی شما حریفی دارید، صفحه‌ی شطرنجی بر قرار است و تا زمانیکه شما برنده‌ی بازی هستید دنیایتان رنگی ‌ست. به قول آهنگ برخورد دریا به ساحل، درخشش ستاره و همه چیز برایتان پر رنگ و لعاب است‌. به قولی در وفق مراد ترین حالت ممکن هستید. اما مواجهه با رخدادی به شدت سنگین، حباب‌های ذهنمان از دنیا را محکم به صخره‌های بی‌رحم واقعیت میزند. به نوعی شما تازه با دنیای تماما سفید مواجه میشوید. با دنیایی که حتی صدای گنجشک‌هایش میتواند برایتان ازاردهنده باشد، چون دیگر رنگ ندارد! 

به نظرم من شکست خوردن، وهم آدمیزاد است. من به حس شکست بسیار احترام میگذارم. مت معتقدم بث هیچ وقت نمیتواند در آن لحظه به احدی بگوید زیر چه فشاری دارد نفس میکشد. حتی ممکن است خودکشی کند. حق داشتن یا نداشتن اش را نمیدانم، فقط میدانم شکستی که به قول خودش و خودمان، تجربه میکنیم فاقد معنای واحد است. چرا؟ چون وهم است. وهم ماهیت منحصر به فردی دارد. وهم من نسبت به یک تصور متفاوت با دیگری است. وهم از طریق تجربه، مستند و مدون نمیشود. بلکه از طریق قوه‌ی خیال برای آدمیزاد تداعی میشود. شکست از نوع وهم است، وهمی که منشا‌ش نگاه غلط به دنیاست. نگاه رنگی با لعاب فراوان. ما در مواجهه با رخداد ها شکست نمیخوریم، بلکه با واقعیت روبرو میشویم. این دو فرق دارند. زمانیکه شما اساس را بر برنده شدن میگذارید، شکست را نقص این روند میدانید در نهایت برای خلا رخ داده غصه میخورید. 

با این حال من برعکس فکر میکنم. من فکر میکنم جهان به دنبال نشدن است و جایی که ادمیزاد احساس شکست دارد نقاب حقیقی از چهره‌ی واقعیت دنیا کنار میرود. برای من چنین تعریفی مساوی با انفعال و حس لوزر بودن به معنای بد بودن نیست! ماحصل چنین تعریفی جایگزینی معنای خستگی به جای شکست است. ادمیزاد حق دارد یک جا از نشدن‌ها خسته شود. اما شکست اساسا معنا ندارد. اساسا وجود ندارد. 

  • ۹۹/۱۲/۰۴
  • آرســو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">