آرســــــو

به کلمات، زنده

آرســــــو

به کلمات، زنده

در فیلم تنت، شخصیت اصلی فیلم یک قسمتی باید به گذشته برگردد. یعنی اینطور می‌شود که خودش با اعضا و چوارح و حافظه‌ی حال‌اش، باید برگردد به عقب و اساسا زیست آن برهه زمانی را دوباره تکرار کند. این در حالی‌ست که همه چیز، حتی پرواز پرنده‌ها و فرورفتن پایش در آب..همه چیز یک فلش بک به عقب دارد. یعنی برعکس در جریان‌اند. فیلم گامبی وزیر را دیده اید؟ دخترک بعد از سفر با نامادری‌اش، در حالیکه نامادری در هتل فوت کرده باید برگردد خانه. وقتی برمیگردد همه چیز در حالت قدیم مانده. یعنی زمان گذشته، در خانه ایستاده است. لیوان چای نامادرش‌اش رد رژ لب را روی خود دارد. عطر نامادری‌اش در هوا پخش است. همه چیز در گذشته ایستاده. همه چیز!
زمان و نوع زیستن ما در آن خیلی عجیب است. در این عجیب بودن، اگر مرگی رخ دهد یا کسی از دست برود یا اتفاق سهمگینی بیوفتد، میتواند ترسناک هم بشود. اینطور که ناگهان پتک واقعیت را روی صورتت میکوباند و یک دفعه به خودت می‌آیی که الان، زمان حال است یا گذشته؟

خاطرات اینچنین اند. ما در هر لحظه‌ای از خاطراتمان با عمق وجود زیسته‌ایم. ببینید، با عمق وجود. نفس کشیده‌ایم، لمس‌اش کرده‌ایم و فکر کرده‌ایم و خورده‌ایم و خوابیده‌ایم و و و..
ما در خاطرات "بوده‌"ایم. حالا کیفیت بودنمان فرق دارد ولی به هر حال در هر دقیقه ای از گذشتن زمان بوده‌ایم. 
کافی‌ست  با چیزی مواجه شوید که عمق بودنتان را در گذشته یادآوری کند. مثلا یک مدرسه قدیمی یا حتی شهری که مدتی در آن زندگی کردید یا یک برهه‌ای خاص از زندگی‌تان.
من این تجربه‌ی برخورد با خاطرات، با بودن‌های عمیق را خیلی دارم. شاید یک دلیلش این است که اساسا شدت گذشتن زمان در زندگی‌ام همیشه پرقوت بوده. یعنی بازه‌ای در کودکی در یک شهر زندگی‌ کرده‌ام و یا در برهه‌ها رخداد های مختلفی بوده که جنس بودن‌م را تغییر داده‌اند. من وقتی با بودنی زیست میکنم، یعنی با حالتی یا احساسی زمان را میگذرانم، تقریبا همه چیز برایم بوی آن حالت را میگیرد. یعنی مهم نیست در آن برهه کجا کار کردم، چه کتاب هایی خواندم، با چه آدم هایی تعامل داشتم..برایم همه چیز رنگ و بوی "حالت"‌ای را میگیرد که در ذهن و روحم جریان دارد.
مثالش زندگی در سیستان بلوچستان در ایام کودکی‌ست. شاید بارها دورهم جمع شده‌ایم و خانواده از دریا و ویلاهای ساحلی و کشتی‌سواری‌های هفتگی‌ و پاساژ‌هایش گفته‌اند. با این حال برای من تمام این تصاویر زیبا با یک چیز یادآوری می‌شود. یعنی انگار تمام صحنه‌ها با حفظ اصالت خودشان، با یک زیرنویس برایم پخش می‌شوند. و آن زیرنویس؟ ناامنی آن سال‌های آن منطقه.
نمیدانم در ترکیب "حفظ اصالت" به اندازه‌ی کافی صادق بودم یا نه، اما میدانم آن "حال" خیلی عمیق است. و مواجهه با این عمق در زمانی که دیگر نیست و به هر دلیلی برایم پاک شده؛ مواجهه‌ای عظیم است. هرچقدر آن ایام، ایام طولانی تری باشد و هرچقدر در آن ایام کارهای بیشتر و آدم‌های بیشتر و اصلا تعامل بیشتری با جهان کرده باشم، این مواجهه عظیم تر می‌شود.گویی تمام آن صحنه‌ها، هرچند بخواهد صحنه‌هایی با زیرنویس ناامنی باشد، برایم "مرده".

آن سکانس دخترک را به یاد بیاورید که یک ماه قبل با نامادری‌اش از خانه به قصد سفر بیرون می‌رود، یک ماه بعد برمیگردد به همان خانه؛ بی نامادری‌اش. خانه پابرجاست، زندگی پابرجاست با این حال از تو چیزی کاسته شده‌. 
من معتقدم زمان به تنهایی فارغ از داغ‌های واقعی ِ از دست دادن، میتواند چیزی را از انسان بگیرد. نمیدانم شاید اسمش عمر باشد شاید چیز دیگر! با این حال گذشتن زمان، حتی اگر برای کودکی رخ دهد که به ظاهر سال‌ها تا پیری فاصله دارد؛ نوعی مرگ به حساب می‌آید.
مرگ خاطرات، مرگ حالات، مرگ لحظات، مرگ دقایق و مرگ عمر‌.
من مدام برمیگردم خانه، مدام رد رژ لب نامادریِ فرضی‌ام را روی استکان میبینم، کتاب‌های مثل "همیشه" چیده شده و آشپزخانه‌ی بهم ریخته را میبینم. راستش اتاق پر است از صدای گیتاری که دیگر نمی‌نوازد و بوی عطری که دیگر صاحبی ندارد..و این یعنی پاشیده شدن خاکِ زمان در دقایق کنونی.
واقعا چه کسی در این لحظات میتواند سرفه نکند؟ 

  • آرســو

نظرات  (۱)

"آدمی که حتی فقط یک روز واقعا زندگی کرده باشد، می‌تواند صدسال را راحت در زندان بگذراند. آن‌قدر یاد و خاطره خواهد داشت که حوصله‌اش سر نرود."

 

یاد این جمله از بیگانه آلبر کامو افتادم...

کورت ونه‌گات هم ی کتاب داره به نام "زمان لرزه"،که توی این کتاب یک زلزله اتفاق می‌افته اما نه در مکان بلکه در زمان،و همه چیز ده سال به عقب برمی‌گرده و مردم مجبورن دوباره همون کارها رو بکنن و هیچ اختیاری در انجامشون ندارن!!!

پاسخ:
شاید کامو تعریف مشخصی از "واقعا زندگی کردن" داشته باشه، یعنی شاید یک کیفیت یا نمیدونم.

چه وحشتناک! یحتمل پیداش کنم موضوع جذابیه برای خوندن. ممنون از معرفی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">