پسران سالخورده | حسام الدین مطهری
یکسره تمام شد. و مجدد فهمیدم، آن چیز که به ذهن تو میرسد منحصر به فرد نیست!
کتاب از خرده داستانهایی درباره رنج میگوید. به نظرم فارغ از اینکه قلم مطهری خوب است، میتواند خودش را در جایگاه های مختلف بگذارد و دقیق رنج را به نمایش بکشد.
یکی از وصف هایی که خیلی دوست داشتم:
| تمام تنش را با کاغذ آن قدر برش داده اند، آن قدر برش داده اند که زجر کش شده. زخمهای سطحی اما زیاد! |
چندنکته؛ خب داستان، داستانِ پسران سالخورده بود. اول شخص تمام داستان ها مذکر بود که خب تمام رنجها هم رنجهایی مردانه بود. این را به عنوان نقد نگفتم، در توضیح گفتم، اما خب برخی قصه ها نمیگذاشت دلم برای آن زن پشت صحنه نسوزد. مثلا قصه ی ششم، مردی که زنش قهر کرده و میخواهد متاع عوض کند!
یا قصه ی چهارم که گفتنش اسپویل است. در هر حال، قلم و "ایده"اش* را دوست داشتم.
پشت کتاب:
- من از مضمحل شدن، از گم شدن میان آنچه برای زندگیست و زندگی نیست، از غرق شدن در انبوه اعتباریات، ازگندیدن بر سرشاخه های عمر بیزارم. من در پی مکیدن جوهره حیاتم؛ فارغ از داوریهای از پیش آموخته. نوشتن برای من قدم برداشتن در مسیر میکدن جوهره حیات است. کلمات را از جوهره حیات وام گرفتهام، پس جزئی از من اند نه جدا از من. آنچه میخوانید روایت جهان رشد است؛ جهانی که هرگز هرگز بی رنج پیش نمیرود. -
* حکایت شهر منم قرار بود نامههایی از "رنج" باشد، که فرد مذکور دیگر وقت ادامه دادنش را نداشت :{
- ۰۰/۰۱/۰۴
از اون جا که عین خل و چلا مدتیه دارم کتاب کودک و جنایت و مکافات داستایوفسکی رو میخونم "تکه" های کانال کلمه خالی مونده.
اگه تکه های خوبی داشتی بفرست برام که هم اکنون نیازمند یاری سبزتم