آرســــــو

به کلمات، زنده

آرســــــو

به کلمات، زنده

نخل و نارنج | وحید یامین پور

جمعه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۰، ۰۵:۵۴ ب.ظ

- خودم را ملزم کرده‌ام امسال، برای هر کتابی که میخوانم یک یادداشت برای خودم در این وبلاگ بگذارم. هم به عنوان یادآوری برای بعدها، هم شاید معرفی یک کتاب برای کسی که اینجا را دنبال می‌کند و هم اینکه نظرم را درباره آن کتاب در برخی موقعیت‌ها نیاز دارم. در اکثر مواقع بعد از مدتی از خاطرم می‌رود! -

 

 

عادت زشتی دارم! کتاب‌هایی که تا صد صفحه‌ی اول به دلم نشیند را برای مدت طولانی کنار میگذارم. خیلی طولانی. اگر خریده باشمش، احتمالا یک روز برگردم و برای آن پولی که خرج کردم به زور هم که شده تا صفحات آخر را بخوانم. ولی در حال حاضر کتابخانه‌ام، مخصوصا رمان‌هایش پر از کتاب نصفه است. نخل و نارنج را یک سال پیش صفحات ابتدایی‌اش را خواندم. آن موقع، حتی قصد داشتم استوری کنم و بگویم: " سطح دیالوگ‌ها، هم‌پایه‌ی فیلمنامه‌های ایرج ملکی‌ست"

حالا امروز، تقریبا بیش از یک سال بعد، این کتاب را تمام کردم. خوشحالم آن استوری را نگذاشتم، هرچند هنوز هم میگویم سطح دیالوگ‌های ابتدای کتاب که بین سید علی شوشتری و شیخ انصاری رد و بدل میشد واقعا خوب نیست.

با این حال از خواندنش پشیمان نیستم. صفحه‌های پِرتی خیلی زیاد داشت. اینطور زندگینامه‌ها، یعنی نخل و نارنج، سه دیدار یا مردی در تبعید ابدی در عین اینکه شمای کلی زندگی یک شخص را به شما میدهد اما در نهایت آن چیز که در ذهن شما باقی می‌گذارد سکانس‌های جزیی از مواجهه‌هایی‌ست که از کتاب در ذهنتان باقی مانده. مثلا سکانس خواستگاری امام خمینی در سه دیدار، سکانس لحظه‌ی تبعید و ترسیم کویر در مردی در تبعید ابدی یا ..؛ شاید بعد از چند سال از من درباره سه دیدار بپرسید، به جز چند سکانس کوتاه چیز دیگری نمیتوانم برایتان بگویم. کما اینکه آن دو اثر هم پر بود از این طور مواجهه‌ها جزیی ولی عمیق. نخل و نارنج کمتر برای من چنین تصاویری داشت. شیخ همواره در حال رفت و آمد نجف و ایران بود و پاره‌ای از این رفت و آمد‌ها و دیالوگ‌هایی که با برادرش داشت اصلا برای من خواننده مهم و جذاب نبود. پر واضح است که من نویسنده نیستم و این‌ها صرفا حسی‌ست که از خواندن یک کتاب برایم به وجود آمده.

با این حال، واقعا اگر پنجاه صفحه اول را فاکتور بگیرم باقی بسیار روان و سریع جلو رفت.

یک برش از متن در وصف شیخ بود، عمیقا عمیقا برایم حسرت‌آفرین و عجیب آمد. برای منی که از شیخ هیچ اطلاعاتی ندارم، همین پاراگراف و اتفاقی که قبلش ترسیم شد، نقطه‌ی شروعی بود که بگردم و از احوالات شیخ مرتضی انصاری بخوانم.

" شیخ به راه خود می‌رفت؛ گویی انبوهی کار نکرده داشت که باید همه را به نوبت انجام می‌داد. همه چیز در نظمی دقیق پیش می‌رفت. نه خواندن جای نوشتن را می‌گرفت، نه نوشتن جای عبادت را، نه عبادت جای تدریس را و نه هیچ کدام جای رسیدگی به فقرا و خویشان را. زمان تابع اراده او بود، به هر میزان که او می‌خواست وسعت پیدا می‌کرد. زمان بعدی از ابعاد دنیاست و احکام آن بر امور متعالی جاری نمی‌شود و شیخ چنان بود که گویی بخشی از امورش را در بعدی از ابعاد ملکوتی گنجانده است."

 

علاوه بر این، حکایت آمدن خاتون خواهر ناصر الدین شاه به خانه‌ی شیخ و غیبتی که ایشان می‌کند و بعد رفتار تحکمی شیخ، در ذهنم ماندگار شد.

با این حال مجموعا پشیمان خواندنش نیستم. از این نویسنده که چه بسا قدری نقد به شخصش داشته باشم، آن کتاب ارتدادش هم در کتابخانه‌ام نصفه مانده[البته آن را خیلی کمتر از نصفه خواندم، فکر کنم بیست صفحه یا شاید کمتر.] که چشمک میزند و احتمالا به زودی بخواهم سراغش بروم.

در مجموع، چه شخصیت‌های عجیبی در تاریخ داریم که نمی‌شناسمشان. کلا آدمی چقدر قابلیت و ظرفیت پرواز دارد. به نظرم بخشی از عجز و ناامیدی ما، بی‌خبری از آدم‌هایی‌ست که توانسته‌اند به مقام‌های عالیه برسند. طوبی لِشیخ مرتضی انصاری. طوبی لهم!

 

  • ۰۰/۰۱/۱۳
  • آرســو

نظرات  (۲)

من اتفاقا از پرداختن به جزئیات لذت می‌برم و به همین دلیل هم بیش ‌از حد از مردی در تبعید ابدی و سه دیدار لذت بردم :) کیف خاصی داره اصلا :`)))

البته نخل و نارنج هم به دلم نشست.

اما توصیه به یک عدد غریبه: اگر از نخل و نارنج خوشت نیومد، به نظرم سراغ ارتداد نرو، چون برای من یکی، خوندنش واقعا اذیت‌کننده بود و کتاب مملوء از شعار کلیشه‌ای.

پاسخ:
اره  منم لذت میبرم :) ولی این نخل و نارنج بیشتر صحنه‌هاش کلی بود برای همین گفتم


عه واقعنی؟ فک میکردم پخته‌تر شده باشه قلمش :{ البته نخل و نارنج رو زیاد پشیمون نیستم، ولی نمیدونم چرا وقتی میخونم کلا تو ذهنم قیاسش میکنم با قلم نادر ابراهیمی :/ بعد اینطوری میشه که به دلم نمینشینه

شاید قلمش پخته‌تر بود، اما موضوع و نحوه بیان به شدت کلیشه‌ای بود، حداقل از نظر من.

 

وای دقیقااا، کلا احساس می‌کنم یک نادر ابراهیمی کوچک و کم‌تجربه داره کتاب‌های یامین‌پور رو می‌نویسه‌. خصوصا این مسئله در کتاب نخل و نارنج خیلی مشهوده.

البته من کجایم در این بحر تفکر و آن‌ها کجا و بروم دوغم را بنوشم.

پاسخ:
اهان ممنونم که گفتی :*


دقیقا دقیقا :{ 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">