طاقچه باس نورگیر باشه
ازین طاقچهها که پشتش پنجرهس، صبحها آفتاب میزنه سایه میندازه روش. تابستون که میشد آب غورههارو میگرفتیم، میذاشتیم روی طاقچه آفتاب بهش بخوره برسه. البته بگم، باس تو شیشه میریختیم وگرنه توی این بطری پلاستیکیا خراب میشدن. یه موقع آفتاب میزد پلاستیکش آب میشد حالا بیا و درستش کن! بعضی موقعا که آقاجون چار پنج کیلو لیموی تازه از بازار میگرفت میشستیم وسط حیاط دو سه روز آبشونو میگرفتیم اونارم میذاشتیم پهلوی آب غورهها. البته اونارو باس زودتر برمیداشتیم. ننه جون میگفت مایهی لیموترش فرق میکنه، یه موقع تو داغی تابستون تلخ میشه. خب راس میگه! مایهی همه چی فرق میکنه. نمیشه یه نسخه پیچید واسشون. ننه جون سرکههارم خودش درست میکرد. با همون سرکهها، ترشی مینداخت. همیشه میگفت یه زن باس حساب سیرترشیای ده سال بعدشم داشته باشه. آخرِ تابستون که میشد، از بدوبدوهای سه ماههی ننه جون، میموند یه ردیف شیشه رنگی روی طاقچه. گاهی پهلوی راسته شیشهها، سه چهارتا گلدونم بود که برگاش تازه جوونه زده بودن. ننه جون میگفت تا این آب غورهها برسن، گلای اینام دراومده. اصن انگار طاقچه واسه #رسیدن بود. واسه رسیدن ترشیا،آب غورهها، سرکهها، لیموترشا حتی گُلا! جاش خوب بود، هم نور بهش میخورد هم قاطی باقیِ وسایل نبود. اصن بعضی موقعا به این چند تا شیشه و گلدونای خاکی روی طاقچه حسودیم میشد. اینکه باس جاشون جدای از بقیه باشه، اینکه میدونن میخوان چی بشن، تو شیشههای رنگین و از همه مهمتر نور دارن. طاقچهی بی نور که طاقچه نیس. اصن باس اونقدر نور داشته باشن که تابستونا از توی ردِ نور، این خاکایی که پخشن تو هوا رو با دستت بگیری. بعد نزدیکای عید ننه جون بیاد بگه یه دستمال بردار زیر و روی شیشهها رو تمیز کن، خاک نشسته روشون. ها طاقچهها خیلی قشنگن. مخصوصا اوناشون که پشتش پنجرهست. شیشه رنگی دارن. اصن مهمتر از همه، نور دارن. نور مهمه. واسه #رسیدن ، نور خیلی مهمه. خودت چی؟ طاقچه دلت نورگیر هس؟ نور مهمه ها. واسه رسیدن، نور خیلی مهمه.
- ۰۰/۰۱/۳۱
بله نور مهمه، دانشکده روانشناسی شهید بهشتی خیلی نورگیره ولی دانشکده دانشگاه ما مثل یه بیمارستان خفه ست. نور مهمه. ببخشید محتوا رو زدم نابود کردم :))