اینکه الان، با کولهباری از کار آمدهام اینجا کلمه بنویسم یعنی نوشتن مهم است. یعنی لب گور هم بودید بنویسید. یعنی برای این نوشتن، چه ادم ها که جان ندادن و خون نریختن. یعنی دارم علم نوشتن را در این جنگ کارهای نکرده و فشار پیام های وارده، بلند میکنم. یعنی من خیلی نوشتن را پاس میدارم!
دیروز برنامهای بود که نمیخواهم جزیی برایش بنویسم. ولی آنقدر کارهایش سنگین بود که شب را همان مکان برنامه خوابیدیم. حالا کلا بگذرید چه بود و چه شد، آمدم از چیزی بگویم که تن همهمان را لرزاند. سر ماجرایی، کسانی و نهادی و کلا مرکزی، یکی از دوستانم را متهم به یک چیز خیلی غیرمربوط کرد. کسی که تنها فردی ست که میتوانم در زندگی ام، چشم بسته به اخلاص و نیتاش شهادت دهم. اینکه میگویم تنها کس است یعنی شاید برای نزدیک ترین فرد زندگی ام هم باز نتوانم اینطور سر این موضوع شهادت دهم. عجیب بود. به نظرم یکی از ابتلاهای بسیار عجیب برایش بود. آنقدر که حس ِ بغض ها و گریه هایی که برای اولین بار داشتم از او میدیدم، ریخت در گلویم و تمام وجودم اشک شد. یادتان هست قبلا درباره ی اتهام چیزکی گفتم.. گفتم که مدرسه بودم، آن زمان که تقلب نمیکردم یک معلمی تهمت تقلب زد و از کلاس بیرونم کرد. هنوز فشار روحی که از آن برخورد به روحم وارد شد، علیرغم اینکه تا بعدهایش تقلب میکردم، روی روحم هست. هنوز وقتی فکر میکنم اذیت میشوم. آن در چنین ابعادی، این در چنین ابعاد. اذیت شد. به تمامی از اذیت شدناش، اذیت شدم..
بگذارید درد دلی بکنم؛
ببیتید یک اتفاق سیاسی، یک رخداد، هرچه، اصولا ار خودش اقتصائاتی را ساطع میکند. نه، دقیق ترش این است که اصولا هر رخدادی که رخ میدهد و بزرگ است، یک لایه های داخلی دارد. مثلا انقلاب اسلامی، از دید من یک چیز است از دید مبارزی که جلسات تدوین تئوری انقلاب را بوده یک چیز. دولت پدر مادر ندارد. واقعا یک عجوزه است. سیاستمداران هم. حتی اگر خودشان خوب باشند آنقدر اطرافیانشان قدرت طلب وجود دارد که از اطرافیان زخم بخوری. این مدت، این مدتها، وقتی تعاملم با ارکان بیشتر میشود، دلم عمیق میگیرد. دلم میخواهد سرم را بکوبانم به دیوار. هیچ وقت دلم نمیخواهد بیش از حد خودم، نزدیک به لایهی مرکزی رخداد ها شوم. دلم عمیقا نمیخواهد در ستاد احدی عضو شوم. آدم کسی شوم. اولا که آدم ِ کسی شدن، فی نفسه مضحک است. دوما.. ولش کنید این دوما چیست. سوما، بوی قدرت طلبی برخی واقعا مشمئز کنندهست. برخورد با این افراد و صبوری مقابلشان، نیاز به تحمل عجیبی دارد. به نظرم علیرغم تمام گریه ها و بدبختی هایی که آن دوستم کشید، باز او تحمل این رفتارها را دارد.
من..اصلا.